تاریخچه مکاتب تربیتی نشان از تلاش انسانها برای پیریزی و ماندگار نمودن اصول اخلاقی و تربیتی داشته و از آنجا که نهادینه نمودن این اصول؛ تنها با وضع قوانین، مقررات و یا دیکته نمودن آنها امکانپذیر نیست، از اینرو بایسته است روشی اتخاذ شود که در نهایت منجر به تفکر فلسفی در جهت خود جوشی این اصول اخلاقی گردد.
با بررسی شیوه انبیا در جهت رشد و ارتقای نفوس بشری، پی به شگرد خاص ایشان خواهیم برد، شگردی که در نهایت منجر به تفکر منطقی و
فلسفی در انسان میگردد.
انسان علیرغم پیشرفتهای شگفتآور در زمینه علوم و تکنولوژی، گرفتار سقوط و اضمحلال ارزشهای انسانی و اخلاقی در خانواده و اجتماع شده است. ازاینروآموزش مهارتهای زندگی بر پایه سیره ائمه میتواند برنامههای تربیتی فکورانهای همچون: یادگیری اندیشیدن، اندیشیدن برای یادگیری، هم اندیشی، تفکر فراشناختی و جامع اندیشی را عرضه کرده تا از تضادها و کشمکشهای احتمالی جلوگیری کند. بنا بر این میتوان هدف برنامههای تربیتی را ایجاد تفکر منطقی و فلسفی (سنین کودکی و نوجوانی) دانست.
رموز موفقیت پیامبران برای به تفکر واداشتن والدین، جهت پرورش فرزندانشان، با رعایت اصول روانشناسی چنین میباشد:
گفتگو؛ همدلی؛ حمایت از عملکرد ضعیف اما درست و مبارزه با رفتار قوی اما نادرست.
شاید بتوان تفکر همراه با علاقه را به آبیاری مزرعهای تشبیه کرد که موانع را از سر راه آن برداشته وبه این ترتیب جریان آب سرازیر میشود.
مولای متقیان علی (ع) میفرمایند:
«بدانید که دلها گاه تمایل به موضوعی دارند و گاه به آن پشت میکنند. آنها را هنگام میل و رویکردنشان به کار گیرید». (نهج البلاغه، کلمات قصار، 193)
با توجه به اینکه والدین به همراه اعضای آن یک مجموعه محسوب میشوند: در صورت دریافت و وارد کردن بردارهای همسو به افراد، میتوان برآیند نیروها را بالا برده و به ازای هر گونه نشانههای منفی، عکسالعملی با همان قدرت به آن بازتاباند و آن را خنثی کرد.
از رموز موفقیت معصومین، رعایت اصول روانشناسی در ارتباطات مؤثر آنها بوده که در سطح وسیع شایان ذکر میباشد. به این خاطر مراعات سیره ائمه سبب محبوبیت دلهامی گردد. در واقع معصومین با بکار بستن این اصول، از ابعادی همه جانبه برخوردار بودند. چرا که همچون پدری موفق اعضای جامعه را برای پیدا کردن چرایی اعمالشان به تفکر وا میداشتند که در مقدمه با عنوان یادگیری اندیشیدن به آن اشاره شد.
«انَّ الّذین آمنوا و عملُ الصالحات سیجعل لهم الرحّمن ودّا». (سوره 9 ـ آیه 97)
بدرستیکه آنانکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، بزودی خداوند آنها را محبوب دلها میکند.
اما سؤال اصلی این است که این کدهای ارتباطی، چگونه و براساس چه اصولی استوار هستند تا نهایتاً به فرمانروایی دلها منجر شوند؟!
اولین رمز ورودی این ارتباط، گفتگو (یا جامع اندیشی است) که تمامی بزرگان ادیان و تاریخ با گفتگو به زبان ملایم، باب صحبت و ارتباط کلامی را پایة اصلی روابط خویش قرار دادهاند.در این رابطه اگر باب نگاه فلسفی به موضوعات را برای اعضای خانواده باز و کارآمد سازیم، بطور طبیعی افراد از کودک تا بزرگسال مراحل سیر رفع نیازهای وجودیشان را بسیار سریعتر طی کرده و به خود شکوفایی نایل خواهند شد.
برای سیر مدارج نیازهای وجودی افراد، از ابتداییترین نیاز (فیزیولوژیکی، مانند نیاز به آب و غذا و ...) تا رسیدن به بالاترین مرتبة شخصیتی که همان خود شکوفایی است،
لازم دانستیم تا مثلث معروف مزلو را ترسیم کنیم.
فیزیولوژیکی
در اینجا به جهت ارج نهادن به فضای گفتگوی خانوادگی، کلامی از معصوم را بازگو میکنیم تا مؤید این مطلب باشد که این محافل توسط نیروهایی ماوراء طبیعی، تقویت و حمایت میشود.
امام باقر (ع) در این رابطه میفرمایند:
«گرد هم آیید، و با یکدیگر گفتگو کنید که در این حال ملائکه دور شما جمع میشوند. خداوند بیامرزد کسی را که فضایل ما را زنده نگه میدارد».(
[1]
)
در روانشناسی، گفتگـوی مناسب از اصول کنش متقابل و زمینه تفـــکر میباشد که همــان (تفکر فراشناختی) است. جــان دیــوئی (
Dewey , John
) دانشمند آمریکایی در اینباره میگوید: افراد میبایست توانایی تعامل (گفتگو) را در خود پرورش دهند. تا بتوانند خودشان را جای طرف مقابل قرار داده و به سطح تفکری برتر از آنچه قبلاً نسبت به آن شناخت داشتهاند، برسند.
(
[2]
)
حال این موضوع را در ارتباط با مدیران خانواده تعمیم میدهیم. آنها میبایست از تأثیر متقابل بین محیط و شرایط هر فرد (نیازهای اعضا، اهداف و توانمندیهای افراد) آگاهی داشته باشند. یکی از آسانترین روشها، برای دستیابی به این تأثیر متقابل، ابزار گفتگوست چرا که:
الف) شناسایی شرایط محیطی (خارجی)، باعث افزایش توان جسمی و فکری فرزندان میشود.
ب) با گفتگو تا حد ممکن ایدههای شخص ،اهداف و علایق هر یک از فرزندان ارزیابی میشود.
بنا براین بازتاب اجرای این روش، تفکر فلسفی و نهایتاً جستجو برای پاسخهایی جهت بهترین کنش و واکنش (محیط و فرزندان) اعضا میباشد.
دیوئی علاوه بر اعتقاد به اصل کنش متقابل، به رکن استمرار نیز تأکید میورزد و اصل پیوستگی را مستلزم ارتباط تجربه فعلی با تربیت اولیه و سودمندی آن در پرورش آینده میداند. وی آگاهی افرادی را در اثر رفتارهای کلامی و غیرکلامی، در زمینه عاطفی _ اجتماعی و نهایتاً مسئله گشایی، (حل مسئله، تفکر منطقی) در تمام موقعیتها پیش بینی کرده است.
با استفاده از ابزار گفتگو، مرحله پردازش فکری کودک و نوجوان که شامل فعل و انفعالات درون ـ فردی و میان ـ فردی میباشد رو به فزونی رفته و نتیجه آن، مشاهده عملکردهایی نقادّانه و پرسشگرانه برای اعضا (سرپرست خانواده و فرزندان) است.
در آخر قابل توجه است که این مدیریت میان ـ فردی بین خالق هستی و سفیرانش همواره در نزول نشانههای آفرینش، به طور پیوسته جاری بوده و هست.
در این مقال، تنها به بحث «گفتگو» پرداخته شد. امیدواریم در فرصتهای بعدی، مباحث بعدی را مطرح کنیم.
منابع: